عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار، ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف) : بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست. نظامی
عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار، ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف) : بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست. نظامی
خام رای، ناقص عقل، (آنندراج) (اشتنگاس) : تویی طفل ناپخته و خام رای مزن پنجه با شیر جنگ آزمای، نظامی (ازآنندراج)، گر سوخته دل نه خام رایی چون سوختگان سیه چرایی ؟ نظامی
خام رای، ناقص عقل، (آنندراج) (اشتنگاس) : تویی طفل ناپخته و خام رای مزن پنجه با شیر جنگ آزمای، نظامی (ازآنندراج)، گر سوخته دل نه خام رایی چون سوختگان سیه چرایی ؟ نظامی